روح کایاکو که در فیلم قبلی برای کشتن دختری به شیکاگو رفته بود همان جا در یک مجتمع مسکونی مانده بود و ساکنین خانه را اذیت میکرد این ساختمون که کم کم خالی می شود قرار بوده کوبیده شود صاحب جدید خانه که پسر جوانی است و همراه با دو خواهرش زندگی می کند خواهر کایاکو را ملاقات می کند که به او می گوید میتواند روح کایاکو را از آنها دور کند . . .
در پاسادنا کالیفرنیا در سال 1969 یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا ( فلور ماریا شاهووا ) می روند 3 روز پیش پسر این زوج جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود از آن موقع به بعد آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد .
یک زوج بعد از از دست دادن کودکشان برای بازیابی زندگی خود به خانه ای جنگلی می روند ولی طبیعت باعث می شود حالت زندگی آنها از بد به بدتر برود . . .
در دهه 1980 دانشجوی کالج سامانتا وظیفه عجیب پرستاری از یک نوزاد را به عهده می گیرد که همزمان به ماه گرفتگی می شود او به سرعت متوجه می شود که کارفرمایش رازی تاریک را مخفی کرده آنها قصد دارند از او در یک مراسم شیطانی استفاده کنند . . .
دو زوج به نام های کلارا و کولدو قصد دارند در مراسم باشکوهی با یکدیگر ازدواج کنند و جشن بگیرند ولی وقتی همه ی میهمانان این جشن عروسی به ویروسی عجیب آلوده می شوند همه شان به زامبی تبدیل می شوند و این امر موجب می شود که جشن عروسی به قتل گاه و خون تبدیل شود . . .
خانواده ای به خاطر مسائل مربوط به سلامتی پسرشان به خانه ای جدید نقل مکان می کنند اما به زودی مجبور می شوند تا با گذشته ی پر آشوب این خانه و نیروهای فرا طبیعی ساکن در آن رو به رو شوند . . .
دو دختر جوان که به همراه خانواده هایشان به تعطیلات در جنگل رفته اند ربوده شده و توسط چند زندانی فراری مورد آزار و اذیت قرار می گیرند این زندانی ها بعد از رها کردن آن دو برای اقامت به عنوان مهمان به خانه والدین یکی از آن دو دختر می روند که . . .
داستان فیلم در مورد گروهی از جوانان است که برای تفریح به یک دریاچه میروند و در آنجا به خوش گذرانی و تفریح مشغولند اما این ساعات خوش زیاد به طول نمی انجامد وقتی که قاتلی روانی سعی در کشتن تمامی آنها کرده و یکی یکی آنها را شکار می کند .
آنا ریدل به علت مشکلاتش به بیمارستان روانی می رود و پس از مدتی به خانه بر می گردد بهترین دوست او خواهر الکس است البته مراحل درمان او بخاطر یک نامادری سنگدل پدری الاف و ولگرد و البته روحی که در خانه ی آنها سرگردان است اصلا خوب پیش نمی رود .
سالها قبل در یک شهر کوچک در شب ولنتاین 22 نفر از مردم شهر توسط یک قاتل روانی کشته می شوند و برای سالها هیچ اثری از کسی که این قتل عام را انجام داده است به دست نمی آید اکنون پس از سال ها تام به همراه همسرش به شهر کوچک خود بر می گردند تا در روز ولنتاین دهمین سالگرد ازدواجشان را جشن بگیرند اما با شروع دوباره ی قتل ها به نظر می رسد که قاتل بازگشته است تام برای پیدا کردن این قاتل به جستجو می پردازد و سرنخ را در یک معدن متروکه می یابد که . . .
