داستان فیلم در مورد یک تاجر الماس به نام لوکاس هیل است که برای فروش یک الماس آبی کمیاب به روسیه سفر می کند .
یک بازسازی از داستان هلمت که از نگاه شخصیت اوفلیا بیان شده است اوفلیا توسط ملکه گرترود به عنوان یکی از مورد اعتمادترین ندیمه هایش به کاخ السینور برده می‌شود پس از مدتی او با پرنس جوانی به نام هملت آشنا می شود . . .
دو دستیار پر کار اما با حقوق ماهیانه اندک نقشه ای طراحی می کنند تا رئیسانشان را به یکدیگر نزدیک کرده و از فضای بدست آمده به نفع خودشان استفاده کنند اما . . .
یک صاحب قایق تفریحی ثروتمند و بی ملاحظه به روی عرشه فرستاده می شود و در این هنگام فرصتی برای مستخدم سابقش پیش می آید که انتقام بد رفتاریهایی که با او کرده را بگیرد اما . . .
زنی که تزلزل خاطر دارد ناگهان به یک درک دروغین می رسد که او زیباترین و توانمندترین زن روی زمین است اعتماد به نفس جدید او سبب می شود تا بدون ترس به زندگی کردن ادامه دهد اما وقتی که او بفهمد قیافه او هیچ تغییر نکرده چه بر سر او خواهد آمد ؟
دن مردی 21 ساله است که تمام لحظات زندگی بی دردسرش را کنار دوستان و همکارانش می گذراند زندگی به همین منوال پیش می رود تا اینکه دست روزگار سرنوشت دن را به دختری به نام شیلی پیوند می زند و این ماجرا شروعی بر دوران عاشقانه های آنهاست . . .
دختری 17 ساله از بیماری عجیبی رنج می برد او نمی تواند زیر تابش مستقیم نور آفتاب برود .
همه لیاقت داشتن یک داستان عاشقانه ی عالی را دارند اما برای سایمن این داستان پیچیده است : کسی نمی داند او هم جنسگرا است و سایمن نمی داند همکلاسی ناشناسی که آنلاین عاشقش شده کیست حل شدن هر دو مشکل برای او خنده ، ترس ، و حوادثی که زندگی اش را تغییر می دهند به ارمغان می آورد .
داستان این فیلم عشق میان یک انسان و یک ربات را به تصویر می کشد که مرز های طبیعت انسانی را مورد آزمایش قرار می دهد .
