سگ اسپانيول بانر با دوستانش جارک ( سگ شكارى اسكاتلندى ) و تراستى ( سگ تازى فاقد بويايى ) در محله ى اعيانى شهر زندگى خوشى دارد تا اين كه صاحبان بانر به سفرى مى روند و او از خانه رانده مى شود حالا در مناطق غريبه ى شهر ولگرد سگ بى اصل و نسب به كمكش مى آيد . . .
مردم فقیر یک دهکده که مدام توسط راهزن ها مورد هجوم قرار می گیرند از یک سامورایی درخواست کمک می کنند او 6 سامورایی دیگر را جمع می کند و آن ها به مردم دهکده می آموزند که چطور از خودشان دفاع کنند و در ازای آن مردم روزانه سه وعده غذایی مختصر به آن ها می دهند فیلم زمانی به اوج خود می رسد که 40 راهزن به دهکده حمله می کنند .
شاهزاده خانم آن که براى تعطیلات به رم سفر کرده است از زندگى مبادى آداب و خشک دربارى خسته شده است او شبى به تنهایى در شهر به گردش می رود و با خبرنگارى آمریکایى به نام جو آشنا می شود . . .
شبى آقا و خانم دارلينگ به مهمانى مى روند و دخترشان وندى را تنها مى گذارند در اين جا پسر خيالى پيتر پن و پرى وردستش تينكر بل ظاهر مى شوند و وندى را با خود به سفرى جادويى به سرزمين روياها مى برند .
گاى قهرمان تنيس در قطار با مردى به نام برونو آشنا مى شود كه پيشنهاد عجيبى به او مى دهد : برونو همسر گاى را بكشد و گاى هم در عوض پدر برونو را بكشد . . .
نا مادرى ظالم سيندرلا به او اجازه نمى دهد در جشن باشكوه قصر پادشاه براى برگزيدن عروس خانواده ى سلطنتى شركت كند در اين جا پرى مهربانى بر سيندرلا ظاهر مى شود و او را به كمک جادو با ظاهرى آراسته به جشن مى فرستد . . .
جورج بیلی که در روز کریسمس قصد خودکشی دارد توسط یک فرشته نجات داده می شود و آن فرشته به او نشان میدهد که زندگی اطرافیانش بدون وجود بیلی چقدر بی رمق و یک نواخت میشده است این طوری است که در همان روز و شب کریسمس جورج که بواسطه مشکلات مالی حاصل از ورشکستگی به فکر خودکشی افتاده است . . .