aRadClubbb

روپ و پدرش برای مداوا به شهر می آیند و رشما عاشق روپ می شود روپ عاشق پوجا است اما زمانی که رشما تهدید به خودکشی می کند روپ با او ازدواج می کند .

انگلستان اواخر قرن هجدهم مرد ثروتمندی به نام آقای دشوود که در آستانه مرگ قرار دارد تمامی ملک و املاکش را به پسر ارشد خود جان که از همسر اولش است می دهد اما در مقابل از او می خواهد که مراقب دخترانش الینور ، ماریان و مارگارت نوجوان که از همسر دوم او هستند باشد و مخارج آنها را به طور کامل بپردازد پس از مرگ پدر جان که تحت سلطه همسرش فانی قرار دارد از قولی که به پدر داده سر باز می زند و حال دختران دشوود به همراه مادرشان مجبورند که از عمارت اشرافی پارک ساکس که اکنون متعلق به جان است بروند و به فکر جایی البته محقرتر برای ادامه زندگی باشند .

سمرین دختری آرام و سربرا از يک خانواده متعصب هندوستانی مقيم شهر لندن است که علیرغم میل باطنی و بخاطر احترام به پدر و عقاید او قرار است به زودی با پسری مقيم هندوستان ازدواج نمايد بدون آنکه حتی او را بشناسد چرا که پدر شناخت خود از خانواده پسر را کافی می پندارد.راج جوانی است ثروتمند شوخ طبع سر به هوا و مقیم شهر لندن که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصيل شده اين دو يکديگر را در يک سفر به دور اروپا به همراه دوستانشان ملاقات مي کنند و علی رغم تفاوتهای بارز شخصيتی و مسئله ازدواج قریب الوقوع سمرين به يکديگر دل می بازند ولی بدون آنکه جرات ابراز آنرا داشته باشند از هم جدا می شوند . . .

پسری جوان به خاطر نوشتن یک ویروس کامپیوتری توسط سرویس مخفی آمریکا دستگیر شده و تا 18 سالگی از استفاده از کامپیوتر منع می شود .

داستان در مورد مردی به نام پاول است که به تازگی از جنگ برگشته و در یک اتوبوس میان راه با زنی جوان آشنا می شود که از دانشگاهش به خانه پدری باز می گردد . . .

رابرت کینسید عکاس به مدت 4 روز در دهه 1960 میلادی پا به زندگی فرنچسکا جانسون خانه‌ دار می‌ گذارد . . .

یک مرد و زن جوان همدیگر را در ایستگاه قطار ملاقات می کنند و بعد عاشق یکدیگر می شوند و به وین سفر می کنند . . .

عمار و پرم دو رقیب عشقی هستند که هر دو یک دختر را دوست دارند با این حال سعی دارند او را از خطراتی که از سوی یک تبهکار شرور تهدیدش می کنند نجات دهند . . .

دکتر بیل کاپا روانشناس مشهور از خودکشی یکی از بیمارانش آن چنان شوکه شده که دچار نوعی کورنگی می‌ شود او برای تمدد اعصاب به دیدار دوستش باب مور می‌ رود که او هم یک روانکاو است و باب او را به جلسه گروه درمانی‌ اش دعوت می‌ کند . . .

فارست گامپ مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است در کورکی به طور معجزه آسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایین تر است مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند و حتی عاشق می شود . . .