جيمز باند براى تحقيق درباره قتل يكى از مأموران سازمان جاسوسى انگلستان به جامائیكا فرستاده مى شود در آن جا متوجه دخالت دكتر نو مرد متنفذ و مرموز منطقه در اين جريان و ارتباط او با سازمان تبهكارى بين المللى اسپكتر مى شود . . .
یک جنگجو که از شهر به بیرون رانده شده بود بعد از چندین سال بازمی گرد و می بیند که شهر توسط دو گروه اوباش اشغال شده است حال او تصمیم می گیرد این دو گروه را بر علیه هم بشوراند تا شهر را دوباره آزاد کند . . .
ماریون کرین به امید تسهیل کار ازدواجش با سام لومیس ، پول هاى کارفرمایش را می دزد و از شهر محل سکونتش خارج می شود و بین راه در مُتل بیتس به دست جوانى به نام نورمن که هتل را اداره می کند به قتل می رسد .
پلیسی در یک تعقیب و گریز بروی پشت بام های سان فرانسیسکو کشته می شود و باعث مرگ کارآگاه اسکاتی فرگوسن است وی از ارتفاع به شدت می ترسد او که دچار عذاب وجدان شده است از تشکیلات پلیس بیرون می آید و برای آرامش یافتن به محبوبه اش میچ روی می آورد میج سعی دارد با مراقبت و دلداری اسکاتی را به خود بیاورد یکی از رفقای دوران دانشکده اسکاتی را استخدام می کند تا همسرش را که تمایل به خودکشی دارد را تعقیب کند ولی رفیق اسکاتی در واقع تصمیم به کشتن زنش را دارد همسری که اسکاتی دنبال می کند در حقیقت معشوقه ی رفیق اسکاتی مادلن است در حالی که اسکاتی و مادلن به سوی یک بازی موش و گربه ی مرگبار کشیده شده اند اسکاتی سر از پا نشناخته عاشق مادلن می شود .
نوجوانی هجده ساله از اهالی آمریکا لاتین متهم به قتل پدرش گردیده است شواهد نشان می دهد او با ضربات متعدد چاقو پدر خود را به قتل رسانده است گرچه نوجوان که به نظر ضعیف و افسرده حال می رسد این اتهام را قبول ندارد با این حال وجود چاقویی در محل وقوع حادثه که متعلق به نوجوان مذکور است و او ادعا می کند آن را مدتی قبل گم کرده و خبری هم از محل آن نداشته است به عنوان مدرک جرم دلیلی برای مجرم شناختن او از سوی دادگاه شده است حال دوازده مرد از طبقات مختلف اجتماعی به عنوان اعضای هیئت منصفه دادگاه مامور تصمیم گیری نهایی درباره این پرونده شده اند اگر آنها فرد متهم به قتل را محکوم نمایند وی باید روی صندلی الکترونیکی اعدام شود .
سگ اسپانيول بانر با دوستانش جارک ( سگ شكارى اسكاتلندى ) و تراستى ( سگ تازى فاقد بويايى ) در محله ى اعيانى شهر زندگى خوشى دارد تا اين كه صاحبان بانر به سفرى مى روند و او از خانه رانده مى شود حالا در مناطق غريبه ى شهر ولگرد سگ بى اصل و نسب به كمكش مى آيد . . .